به مغرب، سینه مالان قرص خورشید نهان میگشت پشت کوهساران
قلمرو فکری:
خورشید هنگام غروب به آرامی پشت کوه ها پنهان می شد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سینه مالان |
سینه خیز |
قرص |
هر چیز گِرد |
بیت ß 1 جمله
به مغرب ß نقش قید
سینه مالان ß نقش قید
پشت کوهساران ß نقش قید
قلمرو ادبی:
سینه مالان حرکت کردن برای خورشید ß تشخیص و استعاره و کنایه از آهسته و از روی ناتوانی حرکت کردن
مغرب و خورشید و کوهساران ß مراعات نظیر
مفهوم:
توصیف غروب آفتاب و فرا رسیدن شب
فرو می ریخت گردی زعفران رنگ به روی نیزه ها و نیزه داران
قلمرو فکری:
خورشید، نور طلایی خود را مانندِ گَرد (پودر) زردرنگی بر جنگجویان و نیزه هایشان می پاشید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
گَرد |
غبار |
گردی زعفران رنگ |
نور طلایی رنگ غروب خورشید |
بیت ß 1 جمله بلاغی
مصراع دوم ß نقش قید
قلمرو ادبی:
کوهساران و نیزه داران ß قافیه
گَرد مانند زعفران ß تشبیه
گَردی زعفران رنگ ß استعاره از نور خورشید
نیزه ها ß مجاز از سلاح ها
مفهوم:
تابش پرتوهای زرد و سرخ خورشید
فضاسازی برای یأس و ناامیدی
ز هر سو بر سواری غلت می خورد تن سنگین اسبی تیر خورده
قلمرو فکری:
از هر سوی میدان جنگ، جُثّۀ سنگین اسبی زخمی بر صاحبش که سرنگون شده بود، می افتاد و می غلتید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
غلت می خورد |
می غلتید |
بیت ß 1 جمله بلاغی
تن ß نقش نهاد
سنگین ß نقش صفت
تیرخورده ß نقش صفت
اسب ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
واج آرایی حرف «ن»
سوار و اسب ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
توصیف وضعیت مبارزان و اسب ها در میدان جنگ
به زیر باره می نالید از درد سوار زخم دار نیم مرده
قلمرو فکری:
سوار نیز با تن مجروح و نیمه جان، از شدّت درد و تحمّل وزن اسب، به خود می پیچید و می نالید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
باره |
اسب |
نیم مُرده |
در حال مرگ |
بیت ß 1 جمله بلاغی
سوار ß نقش نهاد
زخمدار ß نقش صفت
نیم مُرده ß نقش صفت
قلمرو ادبی:
خورده و نیم مرده ß قافیه
واج آرایی حرف «د»
سوار و باره ß مراعات نظیر (تناسب)
درد و زخمدار و نیم مرده ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
توصیف وضعیت مبارزان و اسب ها در میدان جنگ
نهان می گشت روی روشن روز به زیر دامن شب در سیاهی
قلمرو فکری:
روز آرام آرام به پایان می رسید و تاریکی شب همه جا را فرا می گرفت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
نهان |
پنهان |
بیت ß 1 جمله بلاغی
نهان ß نقش مسند
روی ß نقش نهاد
روشن ß نقش صفت
روز ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
روی روز و دامن شب ß اضافۀ استعاری و تشخیص
روز ß مجاز از خورشید
روشن و روز ß تناسب
شب و سیاهی ß تناسب
روز و شب ß تضاد
روی و روز ß جناس ناقص اختلافی
واج آرایی حرف «ر»
مفهوم:
فرا رسیدن شب
در آن تاریک شب می گشت پنهان فروغ خرگه خوارزمشاهی
قلمرو فکری:
در آن شبِ تاریک، اوج و اقتدار پادشاهی خوارزمشاهی نیز رو به پایان بود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
تاریک شب |
شبِ تاریک |
فروغ |
نور، پرتو |
خرگه |
خرگاه، خیمه به ویژه خیمۀ بزرگ |
بیت ß 1 جمله بلاغی
قلمرو ادبی:
سیاهی و خوارزمشاهی ß قافیه
فروغ ß استعاره از شکوهمندی و عظمت
خرگه ß مجاز از قدرت
فروغ خرگه پنهان می گشت ß کنایه از پایان حکومت
مفهوم:
از بین رفتن قدرت خوارزمشاهیان
ناپایداری قدرت
به خوناب شفق در دامن شام به خون آلوده ایران کهن دید
قلمرو فکری:
جلال الدین به سرخی غروب نگاه کرد و در ذهنش مجسّم شد که ایران باستانی و شکوهمند به زودی غرق در خون خواهد شد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خوناب |
خون آمیخته با آب |
شفق |
سرخی غروب خورشید |
بیت ß 1 جمله
آلوده ß نقش مسند
ایران ß نقش مفعول
قلمرو ادبی:
خوناب شفق ß تشبیه
دامن شام ß اضافۀ استعاری و تشخیص
خون و خوناب ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
پیش بینی جنگ و شکست احتمالی
در آن دریای خون در قرص خورشید غروب آفتاب خویشتن دید
قلمرو فکری:
با دیدن غروبِ خورشید، غروب عمر خود (پایان زندگی اش) را احساس کرد.
قلمرو زبانی:
بیت ß 1 جمله
قلمرو ادبی:
کهن و خویشتن ß قافیه (دید ß ردیف)
دریای خون ß اضافۀ تشبیهی و استعاره از غروب خورشید و اغراق
دریای خون ß اغراق
مصراع دوم ß کنایه از مرگ و نابودی حکومت
آفتاب ß استعاره از بخت و عُمر
واج آرایی حروف «د» و «ر»
خورشید و غروب ß مراعات نظیر
مفهوم:
نزدیک شدن به مرگ
نا امیدی از زنده ماندن
چه اندیشید آن دم، کس ندانست که مژگانش به خون دیده تر شد
قلمرو فکری:
کسی نمی داند در آن لحظه، جلال الدّین به چه چیز آزار دهنده ای فکر کرد که باعث شد، گریه کند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مژگان |
مژه های چشم |
دیده |
چشم |
تر |
خیس |
بیت ß 3 جمله
مژگان ß نقش نهاد
«ــَـش» ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
دم ß مجاز از لحظه
مژگان ß مجاز از چشم
خون ß استعاره از اشک
مصراع دوم ß کنایه از به شدّت گریه کردن
مفهوم:
اندوه و غم فراوان
اشک ریختن و گریه کردن
چو آتش در سپاه دشمن افتاد ز آتش هم کمی سوزنده تر شد
قلمرو فکری:
سپس همانندِ آتشی سوزان، حتّی سوزنده تر از آن، به میان سپاهیان مغول افتاد و به کشتار آن ها پرداخت.
قلمرو زبانی:
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
خون دیده تر و سوزنده تر ß قافیه (شد ß ردیف)
چو آتش ß تشبیه
سوزنده تر شدن از آتش ß اغراق
آتش و سوزنده ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
شدّت جنگ و نبرد
فداکاری و دلاوری در راه وطن
در آن باران تیر و برق پولاد میان شام رستاخیز می گشت
قلمرو فکری:
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
برق |
درخشش، درخشندگی |
پولاد |
فولاد |
رستاخیز |
قیامت، محشر |
بیت ß 1 جمله
قلمرو ادبی:
باران تیر ß اضافۀ تشبیهی
باران تیر ß اغراق
شام رستاخیز ß استعاره از میدان جنگ
پولاد ß مجاز از شمشیر
واج آرایی حرف «ر»
مفهوم:
شدّت جنگ و نبرد
فداکاری و دلاوری در راه وطن
در آن دریاى خون در دشت تاریک به دنبال سر چنگیز می گشت
قلمرو فکری:
در میدان جنگ در جست و جوی چنگیز بود تا او را پیدا کند و سر از تنش جدا نماید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
چنگیز |
فرماندۀ سپاه مغول |
بیت ß 1 جمله
خون ß نقش مضاف الیه
تاریک ß نقش صفت
چنگیز ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
رستاخیز و چنگیز ß قافیه (می گشت:ردیف)
دریای خون ß اضافۀ تشبیهی و استعاره از میدان جنگ
دریای خون ß اغراق
در و سر ß جناس ناقص اختلافی
واج آرایی حرف «ر»
دنبال سر کسی گشتن ß کنایه از به فکر کشتن کسی بودن
مفهوم:
تلاش برای یافتن و کشتن چنگیزخان مغول
بدان شمشیر تیز عافیت سوز در آن انبوه، کار مرگ می کرد
قلمرو فکری:
جلال الدّین با شمشیر کُشنده اش، نقش مرگ را ایفا می کرد و سربازان دشمن را از بین می برد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بدان |
با آن |
عافیت سوز |
نابودکننده، کُشنده |
انبوه |
شلوغی |
بیت ß 1 جمله
کار ß نقش مفعول
مرگ ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
عافیت سوز ß کنایه از کُشنده
کار مرگ کردن ß کنایه از کشتن
مرگ ß مجاز از عزرائیل
واج آرایی حرف «ر»
مفهوم:
کشتن دشمنان
ولی چندان که برگ از شاخه می ریخت دو چندان می شکفت و برگ می کرد
قلمرو فکری:
اما هرچه از سربازان مغول را می کُشت، دو برابرِ آن افراد، به جنگِ او می آمدند.
قلمرو زبانی:
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
مرگ و برگ ß قافیه (می کرد ß ردیف)
بر ß استعاره از سرباز مغول
شاخه ß استعاره از لشکر مغول
بر از شاخه می ریخت ß کنایه از کشتن سربازان
می شکفت و بر می کرد ß کنایه از زیاد شدن
بر ریختن و شکفتن ß تضاد
بر و شاخه و شکفتن ß مراعات نظیر
مفهوم:
زیادی و انبوهی سپاه مغولان
میان موج می رقصید در آب به رقص مرگ، اخترهای انبوه
قلمرو فکری:
انعکاس تصویر ستارگان در تلاطم امواج، مانند رقصِ مرگ بود.
قلمرو زبانی:
بیت ß 1 جمله
قلمرو ادبی:
رقصیدن ستارگان ß تشخیص و استعاره
رقص مرگ ß تناقض (پارادوکس)
واج آرایی حروف «م» و «ر»
مفهوم:
توصیف انعکاس ستارگان روی موج آب دریا
به رود سند می غلتید بر هم ز امواج گران کوه از پی کوه
قلمرو فکری:
موج های رود سند همچون کوه های بزرگی روی هم می غلتیدند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
می غلتید |
می چرخید |
گِران |
سنگین، عظیم |
بیت ß 1 جمله
سند ß نقش مضاف الیه
گِران ß نقش صفت
قلمرو ادبی:
انبوه و کوه ß قافیه
سند و امواج ß مراعات نظیر (تناسب)
موج مانند کوه ß تشبیه
موج مانند کوه ß اغراق
کوه ß آرایۀ تکرار
مفهوم:
توصیف حرکت، بزرگی و قدرت امواج
خروشان، ژرف، بی پهنا، کف آلود دل شب می درید و پیش می رفت
قلمرو فکری:
رود سند، پُر جوش و خروش، عمیق، وسیع و کف آلود بود. سیاهی شب را می شکافت و پیش می رفت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
ژرف |
گُود، عمیق |
بی پهنا |
وسیع، گسترده |
بیت:2 جمله
مصراع اول ß نقش قید
دل ß نقش مفعول
شب ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
دل شب ß اضافۀ استعاری و تشخیص
دل شب دریدن ß کنایه از پیش رفتن در تاریکی
مصراع اول ß مراعات نظیر
مفهوم:
توصیف حرکت رود سند
از این سدّ روان، در دیده شاه ز هر موجی هزاران نیش می رفت
قلمرو فکری:
رود سند در چشم جلال الدّین مانند سدّی بود که هر موجش هزار نیش بر جان او می زد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
دیده |
چشم |
نیش |
نوک هر چیز نوک تیز مانند سوزن و خنجر |
بیت ß 1 جمله
نیش ß نقش نهاد
قلمرو ادبی:
پیش و نیش ß قافیه (می رفت ß ردیف)
سدّ روان ß استعاره از رود سند
سدّ روان ß تناقض (پارادوکس)
موج مانند نیش ß تشبیه
سد و موج ß مراعات نظیر
نیش در دیده رفتن ß کنایه از آزار دیدن
دیده ß مجاز از چشم
هزاران ß نماد کثرت و مجاز از زیادی
هزاران ß اغراق
مفهوم:
کُشنده بودن رود سند
مانع بودن رود سند
ز رخسارش فرو می ریخت اشکی بنای زندگی بر آب می دید
قلمرو فکری:
اشک بر صورتش جاری شد؛ زیرا زندگی خود را در حال نابودی می دید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
رخسار |
صورت، چهره |
بیت ß 2 جمله
«ــَـش» در «رخسارش» ß نقش مضاف الیه
اشک ß نقش نهاد
قلمرو ادبی:
بنای زندگی ß اضافۀ تشبیهی (استعاری)
مصراع دوم ß کنایه از ناپایداری زندگی و پادشاهی
واج آرایی حرف «ر»
رخسار و اشک ß تناسب
رخسار ß مجاز از چشم
مفهوم:
ناپایداری زندگی
اندوه و غم فراوان
در آن سیماب گون امواج لرزان خیال تازه ای در خواب می دید
قلمرو فکری:
با نگاه کردن به امواج لرزان رود سند، فکر تازه ای به ذهنش رسید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سیماب گون |
به رنگ جیوه، جیوه ای |
سیماب |
جیوه |
خیال |
گُمان، اندیشه |
بیت ß 1 جمله
خیال ß نقش مفعول
قلمرو ادبی:
خواب و آب ß قافیه (می دید ß ردیف)
امواج مانند جیوه ß تشبیه
مصراع دوم ß کنایه از این که فکر تازه ای به ذهنش رسید
خیال و خواب ß مراعات نظیر
مفهوم:
چاره اندیشی
به یاری خواهم از آن سوی دریا سوارانی زره پوش و کمان گیر
قلمرو فکری:
از آن سوی رود سند، سربازانی جنگجو و تیرانداز به یاری می طلبم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
زره پوش |
جنگجو |
کمان گیر |
تیرانداز |
دریا |
در متن درس رود بزرگ مانند دریای نیل |
بیت ß 1 جمله
قلمرو ادبی:
دریا ß استعاره از رود سند
سواران و زره پوش و کمانگیر ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
طلب کمک از مبارزان قدرتمند
دمار از جان این غولان کشم سخت بسوزم خانمان هاشان به شمشیر
قلمرو فکری:
با آن ها از این مغولان غول صفت، انتقام سختی بگیرم و دشمنان را نابود کنم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
دمار از کسی کشیدن |
دمار از کسی برآوردن؛ کنایه از نابود کردن کسی |
غولان |
مغولان |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
کمان گیر و شمشیر ß قافیه
دمار از کسی کشیدن ß کنایه از نابود کردن کسی
غولان ß استعاره از مغولان
مفهوم:
کشتن و نابود کردن دشمنان
شبی آمد که می باید فدا کرد به راه مملکت فرزند و زن را
قلمرو فکری:
شبی رسید که باید زن و فرزند را در راه میهن فدا کرد.
قلمرو زبانی:
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
فرزند و زن ß مراعات نظیر (تناسب)
را و راه ß جناس ناقص افزایشی
مفهوم:
فدا کردن خانواده برای دفاع از وطن
به پیش دشمنان استاد و جنگید رهاند از بند اهریمن، وطن را
قلمرو فکری:
این زمان باید در مقابل دشمنان مقاومت کرد و برای رهایی مردم وطن از دست دشمنان، دلاورانه جنگید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
اِستاد |
مخفّف ایستاد |
رهاند |
نجات داد |
اهریمن |
شیطان، در اینجا مغولان |
بیت ß 3 جمله
اهریمن ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
زن و وطن ß قافیه(را ß ردیف)
در مقابل کسی ایستادن ß کنایه از مقاومت
اهریمن ß استعاره از مغولان
وطن ß مجاز از مردم وطن
واج آرایی حرف «ن»
مفهوم:
ایستادگی و مبارزه با دشمنان
شبی را تا شبی با لشکری خرد ز تن ها سر، ز سرها خُود افکند
قلمرو فکری:
در طول یک روز با لشکر کوچک خود در مقابل دشمنان با شجاعت جنگید و بسیاری از آنان را کُشت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خُرد |
کوچک |
خُود |
کلاه خود، کلاه جنگی |
شبی را تا شبی |
در طول یک روز |
بیت ß 2 جمله عادی
شبی را تا شبی ß نقش قید
قلمرو ادبی:
کمان گیر و شمشیر ß قافیه
ز تنها سر افکندن ß کنایه از کشتن
ز سرها خُود افکندن ß کنایه از کشتن
تن و سر و خُود ß مراعات نظیر
واج آرایی مصوّت «ا»
مفهوم:
کشتار فراوان دشمنان
چو لشکر گِرد بر گردش گرفتند چو کشتی، بادپا در رود افکند!
قلمرو فکری:
هنگامی که لشکر مغول محاصره اش کردند، اسب خود را مانند کشتی به آب زد تا از رود سند بگذرد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چو (مصراع اول) |
وقتی که |
چو (مصراع دوم) |
مانندِ |
گِرد بر گِرد گرفتن |
محاصره کردن |
بادپا |
اسب تندرو |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
خُود و رود ß قافیه (افکند ß ردیف)
بادپا مانند کشتی ß تشبیه
بادپا ß کنایه از اسب تندرو
کشتی و رود ß تناسب
چو (وقتی که) و چو (مانند) ß جناس تام
گِرد بر گِرد گرفتن ß کنایه از محاصره کردن
مفهوم:
تلاش برای اسیر نشدن
چو بگذشت، از پس آن جنگ دشوار از آن دریای بی پایاب، آسان
قلمرو فکری:
وقتی آن جنگ سخت به پایان رسید ...
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
دریا |
در متن درس رود بزرگ مانند دریای نیل |
بی پایاب |
بی گذر، عمیق |
بیت ß 1 جمله
دریا ß نقش متمم
قلمرو ادبی:
دشوار و آسان ß تضاد
دریا ß استعاره از رود سند
واج آرایی مصوّت «ا»
دریا و بی پایاب ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
تلاش برای اسیر نشدن
به فرزندان و یاران گفت چنگیز که گر فرزند باید، باید این سان
قلمرو فکری:
چنگیز به فرزندانش گفت: فرزند باید اینگونه شجاع و باغیرت باشد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
این سان |
این گونه |
باید |
لازم است |
بیت ß 3 جمله
چنگیز و فرزند ß نقش نهاد
این سان ß نقش مسند
قلمرو ادبی:
آسان و این سان ß قافیه
فرزند ß آرایۀ تکرار
باید ß آرایۀ تکرار
فرزندان مانند جلال الدّین ß تشبیه
واج آرایی حرف «ن»
فرزندان و یاران ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
تعریف و تمجید چنگیزخان از جلال الدّین خوارزمشاه
به پاس هر وجب خاکی از این ملک چه بسیار است، آن سرها که رفته
قلمرو فکری:
برای دفاع از هر وجبِ این مرز و بوم، انسان های بسیاری جان خود را فدا کرده اند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
پاس |
پاسداری، حراست، نگهبانی |
مُلک |
پادشاهی، بزرگی، عظمت |
رفته |
از بین رفته، کشته شده |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
سر ß مجاز از انسان
سر رفتن ß کنایه از کشته شدن
هر و سر ß جناس ناقص اختلافی
هر وجب ß کنایه از مقدار کم
خاک ß مجاز از سرزمین
مفهوم:
جانبازی و فداکاری در راه دفاع از وطن
ارزشمندی خاک وطن
ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک خدا داند چه افسرها که رفته!
قلمرو فکری:
به خاطر عشق به وطن، سرداران و پادشاهان زیادی کشته شده اند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
افسر |
تاج و کلاه پادشاهان |
رفته |
از بین رفته، کشته شده |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
افسر ß مجاز از انسان های بزرگ
بر و سر ß جناس ناقص اختلافی
سر و هر ß جناس ناقص اختلافی
خاک ß مجاز از وطن یا سرزمین
رفتن افسر ß کنایه از کشته شدن بزرگان
مفهوم:
جانبازی و فداکاری بزرگان در راه دفاع از وطن